¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

" دلنوشتهايي براي ساعت11" 34 روزهاست شده ام آینه ای که فقط تو را می بیند و هر لحظه دلش برايت تنگ ميشود. و تو فقط لبخندی سرد می زنی، نگاهی زودگذر می اندازی و می روی، این روزها گاهی می نوسم و خط می زنم. مبادا تو خوشت نیاید و دلگیر شوی! کاغذها را پاره می کنم و دوباره از نو می نویسم. عادت کرده ام ؟ نه ، من یاد گرفته ام که برایت بنویسم و خودم را نبینم! حس نوشتن از تو مثل لحظه ای است كه گم شده اي را پس از سالها مي يابي. هر گاه به تو فكر ميكنم قلبم تندتر می تپد و انگار خونی تازه در رگهایم جاری می شود. اوج می گیرم و دیگر خودم را فراموش می کنم.می شوم نگاهت، می شوم سرودت،می شوم بودنت و می شوم تو!
نوشته شده در یک شنبه 28 فروردين 1391برچسب:شهين@ كيانوش,ساعت 18:30 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |

36 مهربانم برایت ميگويم : آن زمان که به تو خواهم رسید از آن راهي كه تو آمدي و پريشاني گريخت خواهم گفت و از عشق تا رويا .. از شبهاي تاريكي كه با بودنت روشن شدند تا شعرهايم زنده بمانند.. من تو را در لحظه های تنهایی از میان نوشته هایم جستم آن زمان که نگاه ها برایم معنا نداشت آمدی و معنای دوباره به تصورم دادی معنای عشق دوباره معنای نفس کشیدن در هوای عشق و معنای زندگی ....
نوشته شده در جمعه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 14:43 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |

گريزانم از اين لجنزاري كه دور وبرم را پوشانده، و از آدمهايش كه مدام مثل خزه به تنم مي چسپند، ميخواهم فرار كنم بروم جايي كه چشمم به پوزه كشان نيفتد.. تمام وجودم دارد می چرخد دور این اتاق ,این زندگی, این دنیا...کاش سقوط از همین پنجره آنقدرها هم دلیل نمی خواست, تا همه بگویند خودش را چند سالی زودتر فرستاد به سینه ی قبرستان, تا چند ثانیه حس پرواز راتجربه کرده باشد و کاش همین کافی بود برای تو و مابقی... famey-s
نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:لنجزار,ساعت 17:10 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |

@ نامه اي براي تو وسالي كه مي آيد @ اين لحظات را به خاطر بسپار، كه اين رو خواهند مرد... شايد صداي مرا در شروع سال نوي ديگر به ياد نياوري... ولي عزيزم باور كن كه زمزمه صدايت با لمس دستانت شروعي خواهد بود براي تمام لحظات سال نوهايي كه مي آيند تو اينبار در كنارم هستي.. چه قدر زیباست شب سال تحويل، ولي افسوس تو كنارم نيستي ولي در خیالاتم سوار بر اسب رویا ميشوم و در آسمان به پیش ميروم، جایی که دیگر دستان هیچ منطقی به من نمیرسد که سد راهم شود.... كاش امشب در كنار تو ميخوابیدم، اگرچه خیال است، اماعاری از هر شهوت و ملو از عاطفه است.... معشوق من، و همه چیز من، بدان هر شب در خیالم نزد تو هستم و دستان گرمت را می فشارم، ترس از برخاستن هر دم بر قلبم چنگ میزند، اما با امیدی که از چشمانت لبریز است با دستان سردش مبارزه میکنم، خدای من، معبود من، بگذار راه خیالش به سوی کرانه های ذهنم تا ابد باز بماندکه تو نیک میدانی که بسیار دوستش دارم، و من در یادش شعری مینویسم بر روی برگ گل، گل ها نیز با اسمش آرام می گیرند! وای چه شبی و چه خیال دل انگیزی! صد افسوس که پایان یافت، اما نگران مباش! شب های دیگر نیز در راهند... و به زودي در آغوشم خواهي بود تا هميشه.. ¤ سال نو مبارك ¤ www.tahamisha.loxblog.com
نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:سال نو مبارك,ساعت 3:30 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com