اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني ...
سفرت روح مرا به دو نيم مي کند...
و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه زیبایت را مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم
با من سخني بگو مگذار يکباره از پا در افتم ...
فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز...
آرام تر بگذر ..
من چه کنم ؟
تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
مسافرم ! دست خدا به همراهت ...
" نامه اي به مسافر"
نامه دوم از" نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد"
كه نامه هايي هستند
نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:
مسافر,
ساعت
18:49 توسط كيانوش سليماني(فامي)
| |